آری، یادم آمد، داشتم این را می­گفتم: آن شب هم، سرمای زمستان، بسیار شدید بود. عجب سرمای شدیدی! باد با بارش برف و سرمای وحشتناک همراه بود.

اما خوشبختانه سرانجام، سرپناهی پیدا کردم. هرچند بیرون، فضایی تاریک و سرد مثل ترس داشت، اما درون قهوه­خانه مانند شرم، گرم و روشن بود.

همه صمیمی بودند. فضای قهوه­خانه گرم و روشن بود و مرد قصه­گو (نقّال)، پیام گرم و گیرایی داشت. به­راستی که جمع دوستانه­ای بود.

مرد قصه­گو که صدایش جذاب و دل­نشین، و سکوتش گیرا و مؤثر، و سخنش مثل داستان آشنایش تأثیرگذار بود، راه می­رفت و سخن می­گفت.

شرح و معنی «نیایش»

پاسخ کارگاه متن­پژوهی درس 18

پاسخ کارگاه متن­پژوهی درس 17

پاسخ کارگاه متن­پژوهی درس 16

درس چهاردهم – سی مرغ و سیمرغ

معنی درس سیزدهم: «خوان هشتم»

معنی درس دوازدهم «گذر سیاوش از آتش»

سرمای ,مثل ,قصه­گو ,روشن ,قهوه­خانه ,مرد ,گرم و ,روشن بود ,مرد قصه­گو ,و روشن ,که جمع

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دام زنده وبلاگ پسته ایرانی محصولات نانو سان دنياي بزرگ و شيرين روانشناسي aboayineht boxbaad سفرنامه قوی باش رفیق ! ژنرال اســـــــکا madresehziba